اشاره‌: خیلی از ما آدم‌های سالم شاید تصورش هم برایمان سخت است که روزی در سن 15 سالگی درس خواندن را آغاز کنیم و آنقدر پشتکار و همت داشته باشیم که در سن 33 سالگی دانشجوی دوره‌ی کارشناسی ارشد علوم سیاسی باشیم. ولی این کار بزرگ از عهده‌ی مردی برآمده است که اهل رنج و تحمل شدائد روزگار است و اراده‌ای پولادین در ورای دیدگانی است که به اذن خداوند از او دریغ داشته شده است. غفور سلیمانی روشندلی که از نعمت دیدن بی‌بهره است ولی دیدگاهی به وسعت یک دنیا دارد. درست است که او رنگها را نمی‌بیند اما اراده، امید و آرمانهای یک انسان کامل را به خوبی دارد و کاری کرده است که به ما آدمهای پرادعا درس توانگری داده است. او با تاریکی جنگیده است و دیو ظلمت را در مشتان پولادین اراده مردی از تبار کوهستان،مچاله نمود، او شایسته‌ی بهترینهاست پس او را ببینیم و دریابیم.


او مردی است كه وقتی با هزاران نداری و مشقت بزرگ شد و سرپا افتاد، تا خودش را شناخت هر آنچه بود زنبیلی در دستانش بود كه به روستاهای اطراف سركشی می‌كرد و با دوره‌گردی روزگار می‌گذراند.
داستان غفور از این جهت حایز اهمیت است كه وی هرگز باور نداشت كه نمی‌بیند در عین حالی كه به اذن پروردگار دیدگانش از همان بدو تولد سویی نداشت و همیشه در دل بزرگش دنبال رویاهایی بود كه گویی تا 15 سالگی آنها را گم كرده بود و چنین بود كه به یكباره با خروش بهار طبیعت در فروردین ماه سال 72، وی نیز تولدی دگر بار یافت و شكوفایی در راه...


نگاهی به زندگی این جوان هموطن كه اكنون به تحصیلات عالی رسیده و آغازین روزهای جوشش اراده‌اش برای «تغییر» را از كلاسهای نهضت سوادآموزی كلید زد، در نوع خود می‌تواند بهترین آموزگار برای كسانی باشد كه از صبح تا شب ناله و فغان می‌كنند و آیه‌ی یأس ورد زبانشان است.


وی می‌گوید: من آرمانهای بزرگی در سر دارم می‌خواهم به جوانان كشورم بگویم كه خودشان را باور داشته باشند آنان بسیار مستعدند و می‌توانند به همه جا برسند به شرطی كه اراده كنند و در دام اعتیاد و مواد افیونی نیفتند و راه را درست برگزینند.


در 12 خردادماه سال 91 در روستای خانقاه پاوه‌، لحظاتی همراه وی بودم، از خود، زندگی‌اش و البته مشكلاتی سنگین كه آزارش می‌دهد، اینگونه گفت:
«در واپسین روزهای فصل بهار در دوم خرداد ماه سال 57 در یکی از محرومترین روستاهای شهرستان روانسر در استان کرمانشاه به دنیا آمدم و قدم بر عرصه‌ی خاکی نهادم که بعدها فهمیدم که بودن در این دنیا و زندگی کردن چقدر سخت و دشوار است در خانواده‌ای به دنیا آمدم از نظر مالی فقیر و محروم اما از نظر فرهنگی با وجود بیسوادی پدر و مادر بارور و شکوفا.
 دست تقدیر چنان بود که دنیای خاکی را با چشم ظاهر نبینم و یا به اصطلاح امروزی‌ها روشندل و یا نابینا روزگار را بگذرانم سال 72 در یکی از کلاس‌های نهضت سوادآموزی کسب علم و تحصیل را آغاز نمودم و اندک اندک با دنیا و جهان پیرامون خویش آشنا شدم با وجود بی‌امکاناتی، مشکلات عدیده‌ی مادی و مسائل و گرفتاری‌های رفت و آمد به شهر و عدم وجود کتابهای مناسب در طول 9 سال با کسب نمرات عالی موفق به اخذ مدرک دیپلم شدم سال 81 با کسب رتبه‌ی 1008 موفق به ورود به دانشگاه شده و در طول هفت ترم مدرک کارشناسی علوم سیاسی را اخذ نموده و پس از وقفه کوتاه در مقطع کارشناسی ارشد در رشته‌ی علوم سیاسی پذیرفته شدم.»

وی درباره‌ی فعالیتهای اجتماعی‌ و محرومیتها می‌گوید: در طول این فرایند همواره فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی نیز داشته‌ام، اما هیچگاه متأسفانه به دلیل بحث معلولیت بینایی برخوردها برای بحث اشتغال و مسکن و پذیرش بنده در جامعه برای انجام کاری که ممر درآمدی شود به گونه‌ای بوده است که احساس می‌کنم به عنوان یک شهروند درجه‌ی اول پذیرفته نمی‌شوم. هر سال در ایام مناسبتی به گونه‌ای بحث می‌شود که معلولیت محرومیت نیست و یا اینکه یک معلول باید در بطن جامعه پذیرفته و هضم شود اما بحث در همان روزها با اهدای لوح تقدیر به غبار فراموشی سپرده می‌شود. قبل از آنکه به مدرسه بروم و زمانی که در روستا زندگی می‌کردم مثلث نابینایی، فقر فرهنگی و فقر مادی می‌رفت که مرا در خود هضم نماید، اما من آن مثلث به اصطلاح برمودا را شکسته و بیرون آمدم و ثابت کردم که اراده‌ی انسان فراتر از آن است که در یک روستا محصور بماند، اما امروز با وجود دانشجوی کارشناسی ارشد بودن که حدود یک سال است ازدواج نموده و در خانه‌ای استیجاری زندگی می‌کنم، با وجود داشتن مدرک کارشناسی که می‌توانم در بسیاری جاها کار کنم؛ اما با کمال تاسف با وجود فراهم بودن سازو کارهای قانونی ما را در جایی به طور رسمی ‌نمی‌پذیرند.


وی در خصوص توانمندیهایی كه دارد، گفت: اكنون قادرم در سازمان آموزش و پرورش بخصوص در حوزه‌ی آموزشهای استثنایی و یا حتی تدریس برخی دروس دانشگاهی مانند تاریخ، علوم اجتماعی و دروس نظری فعالیت كنم و یا كارهای مشاوره و روابط عمومی هم انجام دهم.
وی گفت: برایم كار كردن عیب و عار نیست و حتی حاضرم در ادارات استان هم به‌عنوان «تلفنچی» فعالیت نمایم.


اكنون برای ادامه تحصیلم در مقطع كارشناسی ارشد با محدودیت پرداخت شهریه روبرو هستم كه امیدوارم سازمان‌های متولی این امر با احساس مسؤولیت بیشتری این قضیه را حل و رفع نمایند.

 

سال 88 در برنامه‌ی «ماه عسل» شبکه سه سیما شرکت کردم قول دادند که مشکلاتم از جمله مشکل مسکن برطرف شود، اما پس از برنامه قضیه مربوط به همان روز بود و به طور کلی فراموش شد در پایان سخنان خود، به جوانان هم سن و سالم نیز توصیه می‌كنم هیچگاه از یاد خداوند متعال غافل نشوند و همواره هرگاه با مشكلی مواجه می‌شوند به خدا توكل كرده و پیش بروند، علم‌آموزی و علم‌اندوزی را نیز هیچگاه فراموش نكنند تا ملت و کشورمان، همواره پیروز و سربلند باشد.


امیدوارم خداوند متعال کمک نماید تا همه‌ی انسان‌ها به گونه‌ای که شایسته است و شایستگی‌اش را دارند زندگی نمایند.

ارادتمند مهربانی‌هایتان
غفور سلیمانی، دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی
09186814207